شهید میدان امیر
ای مسافر خاکریز میدان
روزی که رفتی
گفتی زود می آیی
من بودم و پاهای در گل مانده
و تو بودی با آرمان های بلندت در دل
تو با لبخندی شکوفا شدی
و من با بارانی نگاه و حسرت
سرود خوان رفتی
ومن در فریب خودم ماندم
تو مست عشق
و من با هوس های نهانی
رفتی با سرود یا حسین
و آخرین کلام جانم فدای امام
و پیام خونین تنها نگذارید امام را
و فقط همین وبس
و کوچ نمودی به سرای یاران
و اکنون آمدی در میدانی به نام خودت، به نام امیر
چه زود
آری زود آمدی
کاروان عمر زود می گذرد !
ومن ماندم و فریب زمان
و در خود مشغول
بی یاد آن پیام
ای از سفر برگشته ام
من شرم دارم از عمل
اینک پیام آورده ای بر شهر ما
تنها پلاک و استخوان
بخشم تداوم راهتان
راه شما راه امام
بی تو کار از کار گذشته است تمام است
گمنام که گفته است تو را این همه نام است
آشنایی به سماوات ولیکن غریبی به زمین
گمنام اگر خوانده شوی گفته ی خام استشعر: امین آخوندزادگان